چقدر این لحظه ها لذت بخش هستن، اما با این حال اصلا حاظر نیستم توی این ثانیه ها و دقایق که با سرعت برق و باد میگذرن بمونم! دلم میخواد زودتر این ساعت ها که پراز خوشی و نا امیدی هستن بگذرن، طی بشن و در نهایت فراموش بشن!
بهار، موقع نماز مغرب، یه نسیمِ دلچسبی داره، توی اون نسیمِ خنکِ بهاری دلم میخواد ساعتها بیرون بشینم و دفترچه خاطرات ذهنمو ورق بزنم! همون خاطراتی که به معنای واقعی یک بار توی زندگیم اتفاق افتاد و هرکاری بکنم، دیگه تکرار نمیشن! به یاد بیارم آدمهایی که با اینکه دارمشون، اما از داشتنشون عاجزم! آدمهایی که عوض شدن، اونقدر تغییر کردن که بعضی وقتها نمیتونم بشناسمشون!
خدایا عاشقانه، عاشقتم، کمکم کن:)
درباره این سایت